سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایان من

اثر بیخوابی


کسی سرزده می آید،

در دلت جایی برایش خالی می کنی  ....

و همه می رنجند که جایشان تنگ شده...

بعضی حتی رهایت می کنند و می روند...

کسی سرزده می آید،

صفای مجلست می شود و قبله نگاهت...

چشمهایش آیینه آینده و حرفهایش مرهم زخمهای کهنه...

کسی سرزده می آید،

از قصه آمدن می گوید و از افسانه ماندن...

کسی سرزده می آید،

و تو خورشید را پشت ابرهای تیره پنهان می کنی

و چشمهای آسمان را می بندی

تا در این خلوت عاشقانه

دور از دیدگان همه

"ما" شدن را تجربه کنی...

****

کسی سرزده می آید و سرزده تر می رود.....

جای او در دلت خالی می ماند...

یاد آنهایی که رنجیدند و رفتند نیز تنها حسرتی می شود برای همیشه....

مجلست از رونق می افتد،

و چشمهایت به دنبال قبله سرگردان می شوند...

آیینه آینده تنها گذشته ای فراموش نشدنی را نشان می دهد...

و درد زخمهایت در درد بی مرهمی گم می شود...

قصه آمدن و افسانه ماندن می روند

و تنها غصه رفتن می ماند...

کسی سرزده می آید و سرزده تر می رود...

****

ای ابرهای تیره ببارید...

بگذارید آسمان بداند که " من " تنها مانده ام...

می خواهم ساعتی گریه کنم...

ای ابرهای تیره ببارید تا کسی اشکهایم را نبیند...

کسی سرزده می آید،

کسی سر زده می رود

....

..

.


 

 



+ نوشته شده در شنبه 90/11/29ساعت 2:18 عصر توسط سوته دلان نظر