سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایان من

آن روزها و این روزها


فاصله ها زیاد و زیادتر شد
یک روز بخاطر تو یک روز بخاطر من
یک روز بخاطر رقیب و یک روز بخاطر خدا
نمی دانم چه شد اما ای کاش اینگونه نمی شد
آن روزها نگاهت آرامش دلم بود
لبخندت بهانه ی نفس کشیدنم
حرفهایت مونس تنهایی هایم
و چشمان زیبایت چراغ زندگی بی نورم
و این روزها از آن همه شور عشق چیزی در بساطم نمانده
امروز گاهی آهی دارم که با ناله یی سودا میکنم
وگاهی نای آه کشیدن هم ندارم که رونقی برای دلم باشد
این روزها نه مثل آن روزها حرفی میزنی که آرامم کند
و نه دیگر نگاهت میهمان نواز حال زار من است
آن روزها با تو بودن بهشت زندگی ام بود
و بعدها خاطرات شیرین وصالت مایه ی امید دلم
اما این روزها یادت آتش دل سوخته ام گشته
و با هر آهی که میکشم خاکستر دل را به نیستی می سپارم
ای کاش هنوز همان روزها بود
چه ای کاش تلخی ! حسرت را هم شرمنده میکند !

در میان این همه ای کاش خود را از یاد برده ام و تو هنوز مانده یی
و در میان این همه حسرت به سختی اسیر گشته ام
هیچ می دانی ؟! این روز ها گاهی هم که شده سری از میان حسرتها بیرون میکنم
یواشکی عاشقت میشم
یواشکی نازت را می خرم
و یواشکی به دورت می گردم
هنوز هم یواشکی با تو قدم میزنم
هنوز هم یواشکی با تو درد دل می کنم
و هنوز هم یواشکی دلم را به ضریح زیبای چشمانت گره میزنم
و هنوز هم اگر اشک بگذارد گاهی آهسته آهسته صدایت میکنم
آن روزها من بودم و تو بودی یعنی ما بودیم
اما این روزها فقط تویی
آن روزها عاشقت بودم و می گفتم برایت می میرم
اما این روزها ...



+ نوشته شده در جمعه 90/1/19ساعت 2:24 عصر توسط سوته دلان نظر