سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایان من

برجستگیهای هراس آور

سال

با تو آغاز می شود

که تکیه داده ای

به در

با لبخندی باریک

دو قفله ی دستهات

روی رویای من

دو گلوله ی کوچک

که جای کله ی من

در آن خالی است

و از کناره های تنت

رویای من

شروع می کند به روییدن


سال با تو آغاز می شود

و سال با تو آغاز می شود



+ نوشته شده در دوشنبه 91/12/28ساعت 8:56 صبح توسط سوته دلان نظر

اقای فلانی

آخرش
شلنگ کلفت آبی
تکه تکه شد
حوض آبی ترک برداشت
زیر زمین مخروبه شد
رادیو سوخت
دوچرخه خراب شد
سفره پاره شد
فرش قرمز مادر بزرگ
ریش ریش شد
جانمازش گم شد
بیژن
پیر شد


و من که
بچه ی خوشحالی بودم
 شدم همین آقای فلانی



+ نوشته شده در جمعه 91/10/22ساعت 10:48 صبح توسط سوته دلان نظر

سر طان

 

سرطان
توی رگهای سخت و
راهروهای طولانیم
راه می رود
سرمهای اش
به رگهایش آویزان
و درد در تنش
طولانی
خس خس
کاپشنش به دیوارهای سفید مالیده می شود
سرطان هرگز
به اتاقی نخواهد رسید
قبل از اینکه به پنجره برسد
سرنوشت لعنتی
راهرویی تازه می سازد

* سر این شعر یکی خیال کرده من سرطان گرفتم
نخیر من سرطان نگرفتم خیالتون راحت ما از این شانسا نداریم*

 



+ نوشته شده در یکشنبه 91/10/17ساعت 1:18 عصر توسط سوته دلان نظر

آرزوهای غم انگیز

یک ناحیه ای هست
یک جایی
شهری
که آدم تویش
آرامش میبینه
می دونم
دلم شوره
دلم تنگه
نفسم بسه اس
باید
نقشه های قدیمو
دوباره بخونم
کتابای خط و
پشت قرآن بابا بزرگ و
کف دستای مامان هم
یک جایی باس باشه
اصلا
یک جایی باس نوشته باشه
باید اونجا رو کشف کنم زود
توش
یه ویلا بسازم


مجموعه دستخط کاپیتان کوک قبل از خورده شدن توسط آدمخواران



+ نوشته شده در سه شنبه 91/10/5ساعت 3:1 عصر توسط سوته دلان نظر

::