پيام
ساقي رضوان
90/12/16
تبسم بهار ♥
يادش بخير...
سوته دلان
ههه... ياد من ؟
تبسم بهار ♥
ياد اين:تو رفته اي و من عاشقانه هاي بي مخاطبم را بحراج گذاشته ام....
سوته دلان
اهان....انگار قرار نيست با تو بي حساب شوم سالهاست که رفته ام اما... هنوز هم اشکهايم دارند حساب ديدنت را با چشم هايم صاف مي کنند...
تبسم بهار ♥
عاشق ها را به تماشا مينشينم...که کلمات حراج شده ام را ...ميفروشند و دل ميخرند....
تو هم تماشاکن....ببين چگونه ...آشنا مينويسم و دل غريبه ها را به شور مي اندازم..
گوش کن..ببين صداي احساس لطيف شکسته اي را از زبان ديگران ميشنوي؟
تبسم بهار ♥
اگر شنيدي...نکند نشناسي....صداي مرا...سپرده ام به يتيم خانه هايشان..بلکه نميرد....
بلکه در دل ديگران نفس بکشد...بلکه اشکي را به چشمي بنشاند...دلي را زنده کند...
من دلم را نوشتم...تو که نخواستي بخواني....حالا ديگران حرفهاي دل مرا به معشوقشان ميزنند...
روزگار غريبي است...باور داري...نه؟
تبسم بهار ♥
روزگار غريبي است...باور داري...نه؟
سخت نگير....من راضيم...لبخند هاي مرده ام..بر لب ديگران زنده شود...
سخت نگير...من راضيم دل مرده ام..دل ديگران رازنده کند...
سخت نگير...من راضيم...آهم ..عشقي را پايدار کند و عاشقي را پايبند..سخت نگير...
تبسم بهار ♥
چقدر فريادشان زدم و نشنيدي...ببين چگونه زمزمه ام را با شوق ميخرند و ميبرند...
سخت نميگيرم...لابد دوستشان نداشتي....
يعني.......دوستم...نداشتي....
تبسم بهار ♥
يادت هست ميگفتم ..هميشه ميگفتم دوست دارم نقاشي هايم را بفروشم...
گوشه ي يک پياده رو بنشينم و بفروشم و لبخند کودکانه بخرم...
چند وقت است دارم دست فروشي ميکنم...يعني ...نشسته ام اين گوشه ي دنيا و هر چه حرف دل مانده است را ميفروشم......
ديگران اينقدر دوستش دارند..هي ميخرند و ميگويند به به..چه زيبا..آفرين ..چه لطيف..چه قشنگ ...
تبسم بهار ♥
ميبرند و حرف هاي دلم را مينشانند يک جاي گرم و نرم...روزي هزار بار بر زبانشان زمزمه اش ميکنند و خاطره هاي عاشقانه ميسازند....
ميبيني....احساسم را اجاره ميدهم و لبخند ميخرم...
بس که تلخ بودي....
احساسم را اجاره ميدهم و شاديشان را تماشا ميکنم...
بسکه تلخ بودي..بسکه...
تبسم بهار ♥
من سر چهار راه چشم ها و دل ها ...دست فروشي ميکنم...
جاي گل مريم واژه هايم را ميفروشم...جاي نرگس احساسم را.....
ميخرند و ميبرند به آشيانه هاشان..من ميمانم و دست هايي که هنوز غرق احساسند و ..
و بعد از پشت پنجره ها...به تماشاي لبخند ها مينشينم
تبسم بهار ♥
ميداني به چه فکر ميکنم؟
اينکه روزي ...معشوقت را..با حرف هاي دل من..عاشق ميکني....
قسم بخورم.؟
هديه ام را از من نپذيرفتي و حالا دور از من ..غريبه تر از هميشه...ناشناس خريدار ميشوي....
و ميروي...
کسي نيست..دست دلم را بگيرد...انگار بايد...کمي نفس نکشم...شايد آرام شدم.....
ساقي رضوان
:(