سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایان من

آنچه می نویسم فریاد روح شکسته ام است ...

این نوشته ها را به خاطر فاصله ای که از تو گرفته ام می نویسم .
این حرف ها شیون شبانه قلب من است که این گونه مرا وادار به نوشتن می کند .

خدایا دل صد پاره ام را بدست کدامین بند زن بسپارم که بسازدش

عشقم را در کدامین قمار و کدامین میز نفرین شده باختم که نفهمیدم .

مگر به ماندن قسم نخورده بود ؟

خدایا کدام غارتگر عشق ، عشقم را به تاراج برد ؟

همه گویند فراموشش کن ولی آخر چگونه ؟

چرا رفت و همه چیزم را با خودش برد ؟

محبوبم :

من اینک اشک می بارم به خاطر دل سوخته ام به خاطر با تو بودن هایم ...

مگر من برای تو همه کس نبودم ، مگر من برای تو غمخوار نبودم ...؟

پس چرا رفتی و برایم اشک نریختی ؟

محبوبم : شاید روزی بیایی که من مرده باشم !!!

آنگاه به مردمان می گویم که تابوت مرا در جای بلندی بگذارند تا باد

بوی جسم خسته ام را برای تو بیاورد

و می گویم تا چشمانم را باز بگذارند تا بدانی که تا آخرین لحظه زندگی چشم انتظار تو

بودم و می گویم تا دستانم را از تابوت بیرون بگذارند تا بدانی که در حسرت آغوش

گرمت دیوانه شدم ...

مُردم ...

به او گفتم چقدر دوستم داری ؟

گفت : به اندازه ستاره های آسمان

آنگاه به آسمان نگریستم



+ نوشته شده در پنج شنبه 90/7/28ساعت 4:59 عصر توسط سوته دلان نظر