سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پایان من

سقوط بی تامل

ی روزهای هست که پر یـ از رمز و راز.....

روزهای که کسی ازت سر در نمیاره...روزهای که اگه تو یه جمع باشی همه زود میفهمند که

یه چیزت هست بعضی ها میگن این یارو تو خودش قیافه میگیره خوشش نمیاد از ما ....

اولش خوبه.... رمز و راز های تازه ...

روزی چند بار با خودت تکرارش میکنی و قصه میبافی...

ظاهرا همه چی خوبه و تو خوشحالی....

اما....

اما زود پر میشه از تکرار...

عادت خفت میکنه خسته میشی از تکرار رازهای تکراریت....

که سربسته موندنش فقط ضامن تنها نموندنت...

صبر کن دل بده میفهمی چی میخوام بگم

 عوض میشی... کاری به خوب و بدش ندارم ولی تو دیگه اون ادم قبلی نیستی

سردرگم شدی.....قصه ات پیش نمیره و تو کلافه ای....

هر روز تنها تر میشی... اینقدر تنهایی که ادمای اطرافت میفهمن...درکت میکنند

اونا هم فلسفه زندگی تورو مینویسند نقدت میکنند...

اما تو همه اون چیزی نیستی که اونا میگن...

سعی میکنی بهشون بفهمونی چون مجبوری چون تنهایی...

براشون جذاب میشی وجالب و تو باز خوشحال از این که دیگه تنها نیستی...

حس بودن همدم بهت امید میده یعنی همین که میفهمنت برات کافی تا بدون هیچ کنجکاوی از طرف ادما رازهات به همه بگی....

دست رو میشه...کم کم همه میفهمند...

داستان تو بدون اینکه تموم بشه تمومش میکنند...

و تو به خیالت درد دل کردی... سبک شدی....

اه....

رازهای تموم نشدنیت تموم میشه ...

و حالا داستان تو مثل یه فیلم برای ادما ی که به خیالت سنگ صبورت بودن میشه فیلمی که اخرشو خودشون حدس میزنند

و دوست دارند اونجوری تموم شه که خوشون میخوان....

هر روز راه های جدید و جدیدتر که تصور کردنش هم برات محال!

واینجا دقیقا همون جایی که میفهمی هیچکس تورو نفهمیده....

و تو باز تنها با این تفاوت که دیگه برا کسی جالب نیستی....

حرفات خسته کننده است بهشون انرژی منفی میدی...

و تو خسته از این همه پوچی به سکوت میرسی سکوتی که به خیالشون از سر ضعف تو....

بهتر بیشتر از این نگم از ادمی که برای خالی کردن خودش دیگران لبریز کرده

ادمی که به همه گفت الا به همونی که باید میگفت.

و من سالهاست به این قصه عادت کردم...

ادمهای جدید...فلسفه های جدید...راههای جدید... و باز تنهاتر از همیشه.

نگید قطعا کسی حوصله غصه دیگران نداره....

اگه گفت بگید صرفا بخاطر کنجکاوی....

تو قصه من یکی بود که هیچی نمیدونه اما همیشه بهم امید میده و حرفاش بوی مهربونی تا اخر عمر به یادشم و فراموشش نمیکننم!



 



+ نوشته شده در چهارشنبه 91/3/17ساعت 3:28 عصر توسط سوته دلان نظر