آنچه می نویسم فریاد روح شکسته ام است ...
این نوشته ها را به خاطر فاصله ای که از تو گرفته ام می نویسم .
این حرف ها شیون شبانه قلب من است که این گونه مرا وادار به نوشتن می کند .
خدایا دل صد پاره ام را بدست کدامین بند زن بسپارم که بسازدش
عشقم را در کدامین قمار و کدامین میز نفرین شده باختم که نفهمیدم .
مگر به ماندن قسم نخورده بود ؟
خدایا کدام غارتگر عشق ، عشقم را به تاراج برد ؟
همه گویند فراموشش کن ولی آخر چگونه ؟
چرا رفت و همه چیزم را با خودش برد ؟
محبوبم :
من اینک اشک می بارم به خاطر دل سوخته ام به خاطر با تو بودن هایم ...
مگر من برای تو همه کس نبودم ، مگر من برای تو غمخوار نبودم ...؟
پس چرا رفتی و برایم اشک نریختی ؟
محبوبم : شاید روزی بیایی که من مرده باشم !!!
آنگاه به مردمان می گویم که تابوت مرا در جای بلندی بگذارند تا باد
بوی جسم خسته ام را برای تو بیاورد
و می گویم تا چشمانم را باز بگذارند تا بدانی که تا آخرین لحظه زندگی چشم انتظار تو
بودم و می گویم تا دستانم را از تابوت بیرون بگذارند تا بدانی که در حسرت آغوش
گرمت دیوانه شدم ...
مُردم ...
به او گفتم چقدر دوستم داری ؟
گفت : به اندازه ستاره های آسمان
آنگاه به آسمان نگریستم